جنبش سبز، موسوی و یک تحلیل
با وجودی که اعتقاد وافری به جنبش سبز ندارم ولی معتقدم که باید از آن حمایت کرد به دو دلیل
حرکتی بوده که توانسته بالنسبه مردم را گرد هم آورد
حرکتهای اپوزیسیون خارج از کشور نشان داده اند که نه محبوبیتی قابل توجه در بین مردم داشته و نه شناختی صحیح از جامعه و بالاخص نسل امروز دارند به اضافه اینکه قابل اطمینان هم نیستند . من به شخصه به سمت کسی گرایش دارم درگیر مسائل کنونی کشوربوده و برای آن بها پرداخته و هر لحظه احتمال پرداختن بهای گزافتری را هم دارد و نه آنهایی که کنترل از راه دور کارمی کنند
حضرت موسوی در دیدار با ملی- مذهبی ها آنجا که مردم را دعوت به بردباری می کند احتمالا ملتفت شده که تخم ناامیدی در بین سبزینه ها کاشته شده و سعی در بازیابی و دلجویی دارد. ولی به زعم من و به خلاف گفته آن حضرت، وقوع تغییر مستلزم درک چرایی به همراه جسارت انجام آن بوده و نه به صرف زایش یک ایده و ایدئولوژی. خواسته یا ناخواسته ، آگاهانه یا از روی ناآگاهی می توان با برخی مفاهیم عامه پسند، کلی و بدون تبیین صحیح آنها حرفهای فریبنده زد مفاهیمی از قبیل آزادی ، دموکراسی ، جامعه بدون طبقه و از این قبیل و راهی را پیمود که قبلا هم پیموده شده در حالیکه اینها ایده آل هاییست که می توان در بسترهای مناسب به آن سمت حرکت کرد ولی آیا این بسترها فراهم است؟؟؟
قشر خاکستری مورد اشاره حضرت موسوی ، اگر از بالا به آن بنگریم خرده بورژوازی و اگر پایین بنگریم مردم عادی هستند ، که بیشترین سهم را در واپسگرایی و در جا زدن جامعه دارند چون از یک طرف تنبان خلیفه رابالا می کشند و از طرفی هم پشت سر خلیفه بد می گویند. این حقیر در این مطلب اشاه کرده ام که در جامعه کنونی چه کسانی بیشترین ضربه را به پیکره هر تحولی می زنند و البته که در اینها آن ایده مورد اشاره حضرت موسوی ، خیلی وقت پیش از اینها متولد شده ولی به دلایل فوق الذکر امکان تحقق آن مهیا نبوده است. من حتی در اینجا به این هم اشاره کردم که چرا برخی روشنفکر محسوب شده که می توان آنرا به رهبر و سخنگو هم بسط داد که اهم دلیل آن ، فقدان رهبر- روشنفکر - سخنگو به معنی واقعی کلمه هست ور نه که نیاز به زایش رهبری جدید نبوده آنهایی که مدعی اصلاحات هستند می بایستی خرق عادت کرده و پوسته حاشیه نشینی و ایمن نشینی را از تن بیرون کنند
این روشی که حضرت موسوی پیشنهاد داده، توافق حداقلی، همان است که آن دگر حضرت هم سی سال پیش از این پیشنهاد داده بود فقط بعد از جلوس بر تخت حکومت به دست فراموشی سپرده شد چونکه عوامل مهمتری چون صدور اسلام مطرح شد به دیگر بیان اینها چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
شجاع الدین شفا ، آن متهتک گرامی ، که یادش گرامی باد ، در کتاب جنایت و مکافات خود می نویسد که در آشوب 57 همه آن گروه ها متفق القول می گفتند که شاه برود هر که بیاید بهتر است و بر سر همین با هم ائتلاف کردند و چه زیبا که این تاریخ تکرار نمی شود . به قول رفیق عزیز ما ، پارمیس، که می گوید در مملکت امام زمانی همه به دنبال ظهور هستند ، به همان نسبت هم نشستند تا آمریکا بیاید و حکومت را ساقط کرده دو دستی تحویل مردم دهد تا اینها باز هم بر سر خلافت و سهم بر سر هم بکوبند
نهایتا این یک بن بست ملموس که نه راه پیش و نه پس دارد ، است . ایران ما نیاز به آدمهای دلسوزی دارد که برچسب های ایدئولوژیک نداشته باشند و اینکه مفتون قدرت و جاه و مقام هم نشوند ولی اینها کیانند و کجا هستند به راحتی نمی توان جواب داد. ولی طبیعیست که همه خود را عین حق بپندارند و دیگران را عین خطا. مشکل اصلی هم همان قشر خرده بورژوازی هست که در حاشیه امن خود آرمیده و به راحتی هم به خود زحمت نمی دهد . همین زندانی های جریانات اخیر آیا انتظار دارند که مردم زندگی خود را داشته باشند تا آنها در زندان آب خنک بنوشند؟؟؟ پس خطا نکرده ایم اگر فکر کنیم که بسیاری که به این واقعیات واقفند حاضر به شکست حاشیه امن خود نشوند. به هر صورت یک تناقض ذاتی وجود داشته که ما را درگیر انجام کاری که به آن اعتقاد نداریم می کند که همان مصلحت اندیشیست. به دیگر بیان ، در زمانهای مختلف ملون بودن یعنی برداشت های جدید از یک مقوله مثل دین بنا به مصلحت زمانه، که در اصل نه مصلحت زمانه که مصلحت قشری خاص را در پی دارد ، که البته این مصلحت یا حاشیه امن می تواند تنها مادی نبوده بلکه ذهنی باشد. فی المثل در حوزه دینی و دین گرایی، همین قشر روشنفکر دینی همان خورده بورژوازی هستند که توانایی خرق عادت را به لحاظ حاشیه امن فکری ندارند و بزرگترین ضربه را هم به پیکره هر جنبشی به لحاظ ایدئولوژی می زنند
1 Comments:
Bob, Thanks for your nice analisis, We are waiting for your new comments! Keep moving forward!
Good Luck!
Bulk
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home