بقای مذاهب
مذاهب را مي توان يكي از ديرپاترين ، محافظه كارترين و جان سخت ترين شكل پديده هاي اجتماعي دانست. با توجه به گذشت زمانهاي متمادي اين پديده در اذهان مردم داراي جايگاه ويژه اي هست. براستي چرا اينگونه هست؟ چرا با گذشت زمان اين پديده هم بشكل اوليه وهم بشكل مدرن جايگاه خود را همچنان دارد ؟ ضعف مذهب از آنجا شروع گرديد كه علم بشري به مسائلي كه تا ديروز بصورت غير قابل فهم بودند ، پاسخ هاي قابل درك داد. مذاهب نيز چون ياراي مقاومت نداشتند ، مجبور گشتند حرفهاي خود را منطبق بر علوم كنند و عامل ديگر تكيه مذاهب بر احساسات خام بشري و شكل دادن آنها آنگونه كه خود مي پسندد ، است. .
1- مذهب بعنوان يك فرآيند اجتماعي از پايه هاي اقتصادي جامعه و هستي اجتماعي فاصله دارد و مانند سياست و حقوق در پيوند مستقيم با آنها نيست. بدان معني كه داراي استقلال نسبي بيشتري است و حيات مادي جامعه را بصورت غير مستقيم يا با واسطه ، تحت تاثير قرار مي دهد. بدين ترتيب ديرتر و سخت تر تحت تاثير تغييرات پايه اي قرار مي گيرد.
2- علل و مباني پيدايش و وجود مذهب مدتهاي متمادي دوام مي آورد ، بدان خاطر كه با سلاح عاطفه و احساسات ، بر بشر موثر مي افتد و در اذهان بشري رخنه مي كند. بعبارت ديگر انطباق ريتم عاطفي مذهب با بشر.
3- توضيحات مذهب در پيرامون پرسش هايي كه هميشه براي بشر مهم بوده است. مذهب با قرار دادن پاسخ هايي كه قابليت ارضا كردن عواطف بشري را دارد ، بقا خود را تضمين مي كند. سئوالاتي از قبيل : من كيستم؟ از كجا آمده ام ؟ به كجا مي روم ؟ از اين آمدن و رفتن چه سود ؟ هدف و ارزش زندگي در چيست؟ دلبستگي به اين پاسخ ها و ايمان به آن نيروي كوچك و گذرا نيست.
4- جزم انديشي هايي كه در اشكال مختلف از قبيل اعتقادات ، آيات و اصول مذهبي نسل به نسل ، مقدس و جاوداني و خدشه ناپذير معرفي و آموخته مي شوند و بعبارتي ديگر تلقين و تحميل مي گردند.
5- يكي ديگر از مسائل مهم در پيرامون بقا مذهب ، منطبق كردن نسبي آن توسط گردانندگان و داعيان آنست. اين متكلمين ، مذهب را با نظام هاي مختلف سازش مي دهند بصورتيكه با شرايط تاريخي خو گيرد و گاهي برخي از دست آوردهاي تمدن و علم بشري را تاييد كرده و حتي مدرنيزه شود.
1- مذهب بعنوان يك فرآيند اجتماعي از پايه هاي اقتصادي جامعه و هستي اجتماعي فاصله دارد و مانند سياست و حقوق در پيوند مستقيم با آنها نيست. بدان معني كه داراي استقلال نسبي بيشتري است و حيات مادي جامعه را بصورت غير مستقيم يا با واسطه ، تحت تاثير قرار مي دهد. بدين ترتيب ديرتر و سخت تر تحت تاثير تغييرات پايه اي قرار مي گيرد.
2- علل و مباني پيدايش و وجود مذهب مدتهاي متمادي دوام مي آورد ، بدان خاطر كه با سلاح عاطفه و احساسات ، بر بشر موثر مي افتد و در اذهان بشري رخنه مي كند. بعبارت ديگر انطباق ريتم عاطفي مذهب با بشر.
3- توضيحات مذهب در پيرامون پرسش هايي كه هميشه براي بشر مهم بوده است. مذهب با قرار دادن پاسخ هايي كه قابليت ارضا كردن عواطف بشري را دارد ، بقا خود را تضمين مي كند. سئوالاتي از قبيل : من كيستم؟ از كجا آمده ام ؟ به كجا مي روم ؟ از اين آمدن و رفتن چه سود ؟ هدف و ارزش زندگي در چيست؟ دلبستگي به اين پاسخ ها و ايمان به آن نيروي كوچك و گذرا نيست.
4- جزم انديشي هايي كه در اشكال مختلف از قبيل اعتقادات ، آيات و اصول مذهبي نسل به نسل ، مقدس و جاوداني و خدشه ناپذير معرفي و آموخته مي شوند و بعبارتي ديگر تلقين و تحميل مي گردند.
5- يكي ديگر از مسائل مهم در پيرامون بقا مذهب ، منطبق كردن نسبي آن توسط گردانندگان و داعيان آنست. اين متكلمين ، مذهب را با نظام هاي مختلف سازش مي دهند بصورتيكه با شرايط تاريخي خو گيرد و گاهي برخي از دست آوردهاي تمدن و علم بشري را تاييد كرده و حتي مدرنيزه شود.
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home