دروغ
اهورا مزدا کشور ایران را از دروغ و خشکسالی و قحطی بدور دارد
عنوان این نوشتاردعایی است که داریوش شاه در یکی از سنگ نوشته ها یش نگاشته است.معمولاً انسانها در زمانی دست به دعا می برند که چیزی آنها را رنج میداده است. ایران کشوری کم آب بوده است. پس حتماً دعا برای دور بودن ایران از قحطی و خشکسالی از همین رو بوده است. اما دعا برای دور بودن ایران از دروغ به این دلیل بوده است که خالی بندی و دروغ در اعماق وجود ایرانیان ریشه دوانده بوده است. وقتی فیلمهای هندی سراسر پر از چاخان را می بینیم باور اینکه آریائیان از دروغ گفتن بیزار بوده اند بسیار سخت می شود.( چون هندیها شاخه ای از آریائیها هستند.)
در اینجا قصد موعظه گری ندارم. اما خالصانه می خواهم از چیزی که رنجم می دهد گفتگو کنم. راستگویی راهی است که میانبر ندارد.هیچگاه کسی به خاطر اینکه در همه حال راست گفته است از کردار خود شرمنده نمی شود. در عوض دروغگو همیشه گیر می افتد. از آنجا که دروغگو حافظه خوبی ندارد ، وقتی که دروغ می گوید حرفهای ده دقیقه پیش خود را به یاد نمی آورد چه برسد حرفی که چند سال پیش زده است.
اما کم هستند ایرانیانی که در هیچ حالی راضی به دروغگویی نباشند.دروغگو قدرت تجریه و تحلیل خوبی ندارد بنابراین خیلی ساده خودش را لو می دهد.چند نمونه از داستانهایی را که باعث شده اند از سرشت ایرانیان بیزار شوم برایتان بازگو می کنم.
وقتی که شاغل بودم مسیر خانه تا محل کار بسیار طولانی بود.چون ساعت ورود و خروج معین بود ، همیشه دوستانی در طول راه پیدا می کردم.روزی با یک دختر خانم هم سن و سال خودم آشنا شدم که هنوز ازدواج نکرده بود.چون در محل کار به یک کتابخانه دسترسی داشتم ، همیشه یک کتاب امانت می گرفتم و برای اینکه چهار ساعت مسیر رفت و آمدم به بطالت نگذرد در طول راه می خواندم.این دختر خانم که ظاهراً از کتابخوانی من خوشش آمده و بود و خودش تمایلی به کتابخوانی نداشت، گفت من یک کلکسیون خیلی بزرگ از کتابهای تاریخی دارم.گفتم چند کتاب داری 3000 تا هست؟ گفت نشمردم اما خیلی بزرگ است. همان روز به او گفتم می توانی سلسله های ایرانی را از اول تا آخر نام ببری؟ قبل از اینکه جواب بدهد ، با هم شروع به شمردن چند سلسله کردیم. به غزنویان و سامانیان که رسیدیم گفت اینها که قبل از اسلام بودند. همینجا بود که فهمیدم واقعاً این دختر کتابخوان راست می گوید و واقعاً یک کلکسیون بزرگ تاریخی دارد! با خود گفتم اشکالی ندارد . بعضی اوقات انسانها کمبود خود را در پشت دروغ پنهان می کنند.اما روز دیگر دروغ او چنان بر روحیه ام اثر گذاشت که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت او را نبینم. چون او در پیش چشمم یک نادان و ابله به تمام معنی جلوه کرد.
من که از محل کارم بسیار آزرده خاطر بودم به او گفتم من این هفته می خواهم پیش یک ناشر بروم و به کار ترجمه بپردازم که تخصص اصلی من است.گفت من دوستی دارم که برای ارشاد ترجمه می کند و بیمه هم شده است. من ترا به دوستم معرفی می کنم . شاید بتواند برایت کار پیدا کند. کار در ارشاد بهتر از کار کردن برای ناشرهاست. چون بیمه هم می شوی. در ادامه گفت اما دوستم متنهای کامپیوتری را ترجمه می کند. گفتم اشکالی ندارد ، من فوق دیپلم کامپیوتر هم دارم. با اصطلاحات کامپیوتری هم آشنا هستم. ترجمه چنین متونی اصلاً برایم سخت نیست. چهره اش عوض شد و گفت : باریکلا!
فردا عصر طبق معمول در ایستگاه اتوبوس او را دیدم.یک دیکشنری در دست داشت و تا مرا دید گفت امروز خیلی اعصابم خط خطی است. گفتم چرا؟گفت کارفرما می داند که من فوق لیسانس ترجمه دارم یک متن به من داده گفته در عرض دو روز آن را ترجمه کن. گفتم مگه تو هم ترجمه بلدی گفت که بله فوق لیسانس ترجمه دارم. طفلکی نمی دانست که زبان در رشته ادبیات و دبیری از سالها پیش تا دکتری داشت اما ترجمه تازه به فهرست رشته های فوق لیسانس اضافه شده و است و هنوز فوق لیسانسهای مترجمی فارغ التحصیل نشده اند. از او پرسیدم : مگر تو رشته محیط زیست نبودی؟ یادش نبود که گفته است فوق دیپلم بهداشت محیط زیست دارد. گفت مهندسی محیط زیست دارم و فوق لیسانس ترجمه. در ادامه گفت فوق لیانسم را در ادامه لیسانس نگرفته ام یک بار مهندسی محیط زیست خواندم و یک بار رشته زبان را تا فوق لیسانس خواندم. پس از این گفتگو شروع کرد به نالیدن که این کارفرمای من مقاله ای به من داده که نه روش تحقیق دارد ، نه آمار درستی دارد ، نه معلوم است این آمارها از کجا گرفته شده اند. آن وقت از من انتظار دارد که دو روزه چنین مقاله مزخرفی را به انگلیسی برگردانم. بعد در طول راه مرتب مقاله را مسخره می کرد و می گفت من چه جوری معهذا و لذا و .... چنین کلماتی را ترجمه کنم؟ چندی که گذشت ، پرسیدم این مقاله را چه کسی نوشته ؟ آیا همکارانت آن را نوشته اند؟پاسخ داد :"نه! اونش مهم نیست. مقاله فارسی را هم خودم نوشته بودم"
دخترک ابله اینهمه نوشته های خودش را به تمسخر گرفته بود که به من بگوید فوق لیسانس زبان دارد.
آدمهایی که به راحتی دروغ می گویند و به شعور همکاران یا دوستانشان توهین می کنند کم نیستند.
رئیس شرکت ما از بیرون شرکت زنگ می زد و می گفت : من امروز دارم قرارداد را پیگیری می کنم که هر چه زودتر حقوقتان را بدهم.بعد نزدیکیهای ظهر می آمد و می گفت به منزل ما زنگ بزن و به خانم بگو آیا امروز رفت به .... که نتیجه قرداد را پیگیری کند یا نه.( کاری که زنگ زده بود و گفته بود در حال پیگیری است و به خاطر آن به شرکت نیامده)
از یکی از دوستانم پرسیدم که آیا در فلان رسانه آشنا دارد یا خیر؟ در پاسخ گفت : "نه! کارکنان این رسانه همه چپی و اصلاح طلب هستند.یک مشت بی سواد که.... "در آخر نوشته بود که یکی از دوستام که اونجاست از بس از آنها بدش آمده می خواهد بیرون بیاید! در طول نوشتن چند جمله یادش رفته بود که در آغاز نوشته است که دوستی ندارد. در پایان می نویسد که دوستی که آنجاست می خواهد بیرون بیاید.
شاید اگر آدمها می دانستند در حرفها ونوشته هایشان خیلی ساده خود را رو می کنند هرگز دروغ نمی گفتند.
نمی توان انتظار داشت که انسانها تحت هیچ شرایطی دروغ نگویند. اما ایرانیها در زمانهایی دروغ می گویند که هیچ نفعی یا ضرری متوجه آنها نیست. هیچ چیز دردناک تر از این نیست که حس کنی دوستی با دروغش به شعور تو توهین می کند. هیچ چیز دردناک تر از این نیست که احساس کنی انگشت شمارند انسانهایی که شجاعت داشته باشند همیشه به جای خود زندگی کنند ، نه با دروغ به جای دیگری .
عنوان این نوشتاردعایی است که داریوش شاه در یکی از سنگ نوشته ها یش نگاشته است.معمولاً انسانها در زمانی دست به دعا می برند که چیزی آنها را رنج میداده است. ایران کشوری کم آب بوده است. پس حتماً دعا برای دور بودن ایران از قحطی و خشکسالی از همین رو بوده است. اما دعا برای دور بودن ایران از دروغ به این دلیل بوده است که خالی بندی و دروغ در اعماق وجود ایرانیان ریشه دوانده بوده است. وقتی فیلمهای هندی سراسر پر از چاخان را می بینیم باور اینکه آریائیان از دروغ گفتن بیزار بوده اند بسیار سخت می شود.( چون هندیها شاخه ای از آریائیها هستند.)
در اینجا قصد موعظه گری ندارم. اما خالصانه می خواهم از چیزی که رنجم می دهد گفتگو کنم. راستگویی راهی است که میانبر ندارد.هیچگاه کسی به خاطر اینکه در همه حال راست گفته است از کردار خود شرمنده نمی شود. در عوض دروغگو همیشه گیر می افتد. از آنجا که دروغگو حافظه خوبی ندارد ، وقتی که دروغ می گوید حرفهای ده دقیقه پیش خود را به یاد نمی آورد چه برسد حرفی که چند سال پیش زده است.
اما کم هستند ایرانیانی که در هیچ حالی راضی به دروغگویی نباشند.دروغگو قدرت تجریه و تحلیل خوبی ندارد بنابراین خیلی ساده خودش را لو می دهد.چند نمونه از داستانهایی را که باعث شده اند از سرشت ایرانیان بیزار شوم برایتان بازگو می کنم.
وقتی که شاغل بودم مسیر خانه تا محل کار بسیار طولانی بود.چون ساعت ورود و خروج معین بود ، همیشه دوستانی در طول راه پیدا می کردم.روزی با یک دختر خانم هم سن و سال خودم آشنا شدم که هنوز ازدواج نکرده بود.چون در محل کار به یک کتابخانه دسترسی داشتم ، همیشه یک کتاب امانت می گرفتم و برای اینکه چهار ساعت مسیر رفت و آمدم به بطالت نگذرد در طول راه می خواندم.این دختر خانم که ظاهراً از کتابخوانی من خوشش آمده و بود و خودش تمایلی به کتابخوانی نداشت، گفت من یک کلکسیون خیلی بزرگ از کتابهای تاریخی دارم.گفتم چند کتاب داری 3000 تا هست؟ گفت نشمردم اما خیلی بزرگ است. همان روز به او گفتم می توانی سلسله های ایرانی را از اول تا آخر نام ببری؟ قبل از اینکه جواب بدهد ، با هم شروع به شمردن چند سلسله کردیم. به غزنویان و سامانیان که رسیدیم گفت اینها که قبل از اسلام بودند. همینجا بود که فهمیدم واقعاً این دختر کتابخوان راست می گوید و واقعاً یک کلکسیون بزرگ تاریخی دارد! با خود گفتم اشکالی ندارد . بعضی اوقات انسانها کمبود خود را در پشت دروغ پنهان می کنند.اما روز دیگر دروغ او چنان بر روحیه ام اثر گذاشت که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت او را نبینم. چون او در پیش چشمم یک نادان و ابله به تمام معنی جلوه کرد.
من که از محل کارم بسیار آزرده خاطر بودم به او گفتم من این هفته می خواهم پیش یک ناشر بروم و به کار ترجمه بپردازم که تخصص اصلی من است.گفت من دوستی دارم که برای ارشاد ترجمه می کند و بیمه هم شده است. من ترا به دوستم معرفی می کنم . شاید بتواند برایت کار پیدا کند. کار در ارشاد بهتر از کار کردن برای ناشرهاست. چون بیمه هم می شوی. در ادامه گفت اما دوستم متنهای کامپیوتری را ترجمه می کند. گفتم اشکالی ندارد ، من فوق دیپلم کامپیوتر هم دارم. با اصطلاحات کامپیوتری هم آشنا هستم. ترجمه چنین متونی اصلاً برایم سخت نیست. چهره اش عوض شد و گفت : باریکلا!
فردا عصر طبق معمول در ایستگاه اتوبوس او را دیدم.یک دیکشنری در دست داشت و تا مرا دید گفت امروز خیلی اعصابم خط خطی است. گفتم چرا؟گفت کارفرما می داند که من فوق لیسانس ترجمه دارم یک متن به من داده گفته در عرض دو روز آن را ترجمه کن. گفتم مگه تو هم ترجمه بلدی گفت که بله فوق لیسانس ترجمه دارم. طفلکی نمی دانست که زبان در رشته ادبیات و دبیری از سالها پیش تا دکتری داشت اما ترجمه تازه به فهرست رشته های فوق لیسانس اضافه شده و است و هنوز فوق لیسانسهای مترجمی فارغ التحصیل نشده اند. از او پرسیدم : مگر تو رشته محیط زیست نبودی؟ یادش نبود که گفته است فوق دیپلم بهداشت محیط زیست دارد. گفت مهندسی محیط زیست دارم و فوق لیسانس ترجمه. در ادامه گفت فوق لیانسم را در ادامه لیسانس نگرفته ام یک بار مهندسی محیط زیست خواندم و یک بار رشته زبان را تا فوق لیسانس خواندم. پس از این گفتگو شروع کرد به نالیدن که این کارفرمای من مقاله ای به من داده که نه روش تحقیق دارد ، نه آمار درستی دارد ، نه معلوم است این آمارها از کجا گرفته شده اند. آن وقت از من انتظار دارد که دو روزه چنین مقاله مزخرفی را به انگلیسی برگردانم. بعد در طول راه مرتب مقاله را مسخره می کرد و می گفت من چه جوری معهذا و لذا و .... چنین کلماتی را ترجمه کنم؟ چندی که گذشت ، پرسیدم این مقاله را چه کسی نوشته ؟ آیا همکارانت آن را نوشته اند؟پاسخ داد :"نه! اونش مهم نیست. مقاله فارسی را هم خودم نوشته بودم"
دخترک ابله اینهمه نوشته های خودش را به تمسخر گرفته بود که به من بگوید فوق لیسانس زبان دارد.
آدمهایی که به راحتی دروغ می گویند و به شعور همکاران یا دوستانشان توهین می کنند کم نیستند.
رئیس شرکت ما از بیرون شرکت زنگ می زد و می گفت : من امروز دارم قرارداد را پیگیری می کنم که هر چه زودتر حقوقتان را بدهم.بعد نزدیکیهای ظهر می آمد و می گفت به منزل ما زنگ بزن و به خانم بگو آیا امروز رفت به .... که نتیجه قرداد را پیگیری کند یا نه.( کاری که زنگ زده بود و گفته بود در حال پیگیری است و به خاطر آن به شرکت نیامده)
از یکی از دوستانم پرسیدم که آیا در فلان رسانه آشنا دارد یا خیر؟ در پاسخ گفت : "نه! کارکنان این رسانه همه چپی و اصلاح طلب هستند.یک مشت بی سواد که.... "در آخر نوشته بود که یکی از دوستام که اونجاست از بس از آنها بدش آمده می خواهد بیرون بیاید! در طول نوشتن چند جمله یادش رفته بود که در آغاز نوشته است که دوستی ندارد. در پایان می نویسد که دوستی که آنجاست می خواهد بیرون بیاید.
شاید اگر آدمها می دانستند در حرفها ونوشته هایشان خیلی ساده خود را رو می کنند هرگز دروغ نمی گفتند.
نمی توان انتظار داشت که انسانها تحت هیچ شرایطی دروغ نگویند. اما ایرانیها در زمانهایی دروغ می گویند که هیچ نفعی یا ضرری متوجه آنها نیست. هیچ چیز دردناک تر از این نیست که حس کنی دوستی با دروغش به شعور تو توهین می کند. هیچ چیز دردناک تر از این نیست که احساس کنی انگشت شمارند انسانهایی که شجاعت داشته باشند همیشه به جای خود زندگی کنند ، نه با دروغ به جای دیگری .
2 Comments:
به به پارمیس چه خوبه که زنده ایم هنوز نفس می کشیم زنده ایم دیگه مگه نه؟
salam
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home