حوزه
تقديم به حوزه
نويسنده : بابي كوهي
مقدمه :
وقتي كه جوابيه حوزه را در مورد مسائل اسلام و ترورهاي اسلام ديدم در صدد برآمدم به بررسي شكل گيري حوزه و توجيهات آنها و روند تاريخي اين فرآيند بپردازم . بدين منظور با استمداد از نظريات اسلام شناسان بزرگي همچون گلدزيهر و پطروشفسكي بدين مطلب خواهم پرداخت . در بخشي نيز با استمداد از كتاب دكتر شجاالدين شفا (تولدي ديگر ) به بررسي نظريات زيباي دانشمند فقه و حوزه خميني مي پردازيم و در نهايت به بررسي اين پديده از ديدگاه علمي مي پردازيم .
گلدزيهر (درسهايي درباره اسلام جلد اول بخش دوم – فقه و آئين اسلام ) :
اين اسلام شناس بزرگ با ذكر اين مطلب كه اسلام پس از فتوحات شكل گرفت مطلب را شروع مي كند . آناتول فرانس در يكي از رمانهاي خود به اين نكته اشاره مي كند كه : كسي كه مذهبي را پايه مي نهد خود نمي داندكه چه مي كند يا كم اتفاق مي افتد بنيان گذار مذهبي از نتايج كار خويش در تاريخ جهان آگاه باشد . اين جمله به بهترين شكل بر محمد راست مي آيد چون كه بخش بزرگي از سرزمينهاي اسلامي كه بيرون ازمرزهاي وي با زور شمشير گرفته شد همگي از پيروزيهاي جنگي بدست آمد كه پيغمبر آنها را نديده بود . از طرفي ديگر قوانيني كه وي در دوره زندگانيش نهاده بود براي روابط يك جامعه بزرگ اسلام نبود و انديشه محمد متوجه ضروريات محيط كوچك خود بود . افكار منعكس شده در قرآن كلي بوده و كارايي محدودي دارد اين در حالي است كه پيامبر گفته بود من دين را بر شما كامل كردم ولي عملا در آينده ديديم كه علاوه بر كامل نبودن بسياري از وسايلي جديدي مطرح گرديد كه قبلا مطرح نبوده است و تكامل فكر اسلامي و بنيانگذاري نهادها در نتيجه كارهاي بعد از محمد بوده است . گلدزيهر مي گويد: كساني كه به زور مسلمان شده بودند و بعدا از اسلام بر گشتند ، براي توجيه كار خود استناد به آيه لااكراه في الدين مي كردند . اين مطلب در دوران اول اسلام صادق بوده است و براي اين مدعا از قول پيامبر مي گويند مبادا يك يهودي را براي يهودي بودن بيازاريد ولي متذكر مي گردد كه در بررسي تاريخي ، اين مسائل باعث به وجود آمدن تعصب در دوره هاي بعد گرديد .
(البته من نمي دانم كه اين مطلب را چگونه مي توان با دستور قتل كافران پس از فتح مكه ، توجيه كرد كه در قرآن صراحتا به نجس بودن كافران و دستور قتل آنان اشاره مي كند . نويسنده ) گلد زيهر در مورد پايه گذاري فقه مي گويد بعد از راه يافتن حديثهاي مجعول به دين بعضي علماي مذهبي هنگامي كه امثال اين حديثها مي خواست مبناي حكم شرعي قرار گيرد در برابر آن ايستادگي كرده نمي گذاردند كه اين حديثها مبناي حكم شرعي قرار گيرد اين شك منجر به راه نويني در پيدايش فقه گرديد ، بدين صورت كه در كنار حديثهاي صحيح پايه اي براي استنباط دستورهاي مذهبي به كار مي گرفتند در مرحله بعد اين مقررات را به وسيله قياس و استنتاج و نظريات شخصي به صورت قانون در آوردند و استنباط آزاد به عنوان راه درست فقهي مرسوم گرديد .
گلد زيهر اشاره به متاثر بودن آموزشهاي فقهي از بيگانگان نيز اشاره مي كند و مي گويد در فقه اسلامي و در قواعد آن آثار انگار ناپذيري از حقوق رم وجود دارد وي مي گويد به هرحال كوششهاي علمي كه در سده دوم هجري شكوفا شد اين پديده جديد را بر فرهنگ اسلامي افزود . علم فقه همان قانون مذهبي بود كه بعدها با شاخ برگ زيادش كه در تمام شئون زندگي مذهبي و دانش مذهبي رخنه كرده بود به پستي گرائيد . تغيير رژيم اسلام اثري شگرف در تكامل فقه داشت زيرا كه اين تغيير يعني سقوط دولت اموي و بر پا شدن عباسي كه راه و روش اسلام را عوض كردند . وي اشاره ميكند كه اختلاف نظر فقها باعث پيدايش مذهب واره ها گرديد نمايندگان اين مذهب واره ها به يكديگر احترام مي گذاشتند چون معتقد بودند همگي يك هدف را دنبال مي كنند در گيري اين مذهب واره ها زماني آغاز گرديد كه خود پسندي فقيهان فزوني يافت يك فرد مي توانست در يك زمان از چند مذهب واره پيروي كند اين مذهب واره ها عبارت بودند از حنفي ، شافعي ، مالكي ، حنبلي )براي سنيان).
وي در مورد اجماع مي گويد : پس هر آنچه همه مسلمانان بر آن اتفاق مي كردند ، درست بود و بايستي پذيرفته شود و اصل اجماع در پذيرش تفسير قرآن و حديث نيز جاري گشت اجماع در ابتدا به حس استنباط گروهي بيشتر نزديك بود تا به يك مفهوم مذهبي بعدها بيهوده كوشيدند تا برايش مرزهاي زماني و مكاني بيابند چنانكه آنرا اتفاق نظر ياران پيامبر يا كهن سالان مدينه خواندند ليكن اين مرز بنديها در آينده جور در نمي آمد و حتي باعث مي گرديد كه جماعتي كه اجماع مي كرد بسته به هوا و هوس خود تفسير به راي كنند از جمله آثار زيان بار اين مذهب واره ها مي توان به موارد زير اشاره كرد :
نماز را بايد بلند مي خواندند يا آهسته ، دست نمازگزار در آغاز نماز هنگام تكبير بايد تا كجا بالا مي رفت ، آيا بايد در سجود و ركوع و يا در حال قيام بايد دستها را رها كرد (فتوي مالك ) يا بايد يكي را بر روي ديگري نهاد . مجادله سختي بر قرار گرفتن زنان در صف مردان يا در ميان ايشان نيز بر قرار است . بو حنيفه در اينجا نسبت به ديگران ضد زن مي باشد يكي ديگر از اختلافات بر سر زبان رسمي عبادتهاست چون كه زبان رسمي عبادتها در اسلام تازيست ، حال اگر كسي نتواند به زبان عربي سخن بگويد مي تواند به زبان مادري خود بگويد . بوحنيفه كه ايراني نژاد بود تنها كسي بود كه اين را روا داشت . دشمنان بو حنيفه او را مجوس گرايي متهم كردند بو حنيفه نسبت به روزه داري كه نادانسته چيزي را خورده باشد نرمش داشت اما مالك و احمد حنبل مي گفتند روزه داري كه در آن چنين قانون شكني رخ داده باشد بي اعتبار است علاوه بر آن هر مرتد كه دوباره به اسلام باز گردد بايد همه روزه ها را كه در روزگار مرتدي خورده است قضا كند . (البته اگر به جرم كافر بودن نكشندش) اما بو حنيفه وشافعي اين سخت گيريها را روا نمي داشتند در مورد خوردن گوشت اسب ، گوشت حيوانات درنده و بسياري از موارد ديگر نيز اختلاف وجود دارد اين اختلافها در اثر درجه بندي حكماي يك عمل و يا ترك آن به وجود آمده است در سوره انعام 6 : 121 اشاره دارد كه (از آنچه بر آن نام خدا ياد نشده نخوريد كه پليد است )اين بدين معناست كه هر آنچه بر آن نام خدا رفته خوردني است ، (چرا از آنچه نام خدا بر آن ذكر نشده نخوريد ؟ آنچه حرام است براي شما بيان گرديده است انعام 118-119 ) بعضي متعصبان درخوردنيهايي كه پيامبر حرمت آنها را برداشته بود باز هم خود داري ميكردند . البته يهوديان در اين مورد نيز داراي رفتاري مشابه ميباشند؟
يك نمونه بارز ديگر از اختلافات در شرب خمر مي باشد . پيغمبر در آغاز شراب را جز بركات خداوندي مي دانست كه سزاوار ستايش و سپاس مي باشد (نحل 67 ) ولي در وحي هاي بعدي پليد بودن آن مسلم گرديد (مائده 95) شواهد تاريخي از مخالفت شديد اعراب با اين تحريم در ابتدا حكايت مي كرده چون اعراب بي بند و بار نمي خواستند با اين منع شرعي از مي خواري دست بر دارند . ابوحنبل براي فرار از اين حكم به آيه (بر كساني كه ايمان آورده نيكوكارند اگر مومن و پرهيز كار باشند در آنچه مي خورند گناهي نيست مائده 93 ) استدلال نمود . ابوجندل كسي است كه در زمان جواني از پدر گريخته به محمد پيوست ولي قرار داد حديبيه حكم مي كرد كه او بايد به مكه بر گردد ، وي كه در زمان عمرخطاب شرابخواري كرده بود اين آيه را خواند ولي عمر نپذيرفت و وي را شلاق زد .
فقها به اين نتيجه رسيدند كه هيچ مشروبي جز آب انگور به خودي خود حرام نيست مگر آنكه مستي آورد حديثي از عايشه منقول است : بياشاميد ولي مست نكنيد البته متعصبان مي كوشيدند تا چنين استدلال كنند كه آنچه بسيارش مستي آرد اندكش هم ناروا ست . نظريه فقهي ديگر مي گفت خمر حرام ، آب انگور است چيزهاي ديگر شراب يا نبيذ هستند نه خمر پس آشاميدن نبيذ سيب و خرما و مانندشان رواست . پيامبر نيز نبيذ مينوشيد (ابن سعد) و حسن بن ثابت ميگويد: پيامبر آشاميدن شراب را منع كرده اما شراب خرما گاهي مصرف مي شده است.
اين در حاليست كه عامر بن شرحبيل قاضي پرهيزكار كوفه بي علاقگي خود را به مسجدي اعلام داشته كه در آن سيصد تن از ياران پيامبر در يك مجلس عروسي نبيذ نوشيده بودند (ابن سعد) دو نتيجه اي كه گلد زيهر در انتهاي باب فقه گرفته بصورت ذيل است :
1- در نتيجه بررسيهاي بيش از اندازه موشكافانه ، روحيه شاخ و برگ سازي و مفصل كردن دين رواج يافت و در اثر آن شرحهاي خشك و خستگي آور ، تصورات ناممكن ، ساختن كلا شرعي بكمك خيالبافي هاي بلند پروازانه ،… اوج گرفت . نزاع در مسائل خيالي كه اصلا رخ نخواهد داد همچون گفتگو در ارثي كه جد پنجم از نواده بي فرزند مرده اش ميبرد رواج يافت و يا چون جن نيز ميتوانست بصورت آدمي در آيد ميتوانددر شمار نمازگزاران قرار گيرد و يا همسري با جن نيز مورد بحث بود.خرافات توده ها زمينه را براي چنين فعاليتهاي فراهم ميكرد تا فقها بازار داغي داشته باشند.
2-آموزشهاي فقهي ، باعث به ابتذال كشيدن دين گرديد بدين معني كه يك فرد از طرفي تحت تاثير عواطف شخصي خود ، تحت تاثير خدا قرار داشت و در ثاني بايد پيرو سخن كشدار اين فقيهان باشد . خواسته هاي خدا كه جز گوشه كوچكي از زندگي او را كه همان پندار نيك است چيزي را در بر نمي گيرد در حاليكه اين فقها زندگي را براي يك فرد به جهنم تبديل كرده و خواسته هاي شخصي وي را به درجه دوم تبديل مي كند . علماي دين لقب ويژه كساني گرديد كه با روش فقهاتي در كارهاي گوناگون نگريسته ، شاخ و برگ و كوره راهها را برايش كشف نموده و ثبت مي كردند حديث علماي امت من همچون انبياي بني اسرائليند در مورد عالمان فقاهتي صدق مي كند .
پطروشفسكي (اسلام در ايران – فصل دهم ) :
سه شاخه نخستين كه شيعيان دچار آن گرديدند كيسانيه ، زيديه و اماميه مي باشند و در مراحل بعد اسماعيليان و غلات شيعه (بعنوان دين مستقل ) نيز به آنها پيوستند . تشييع بعنوان يك جريان يعني در فاصله زماني مرگ حسين بن علي و استقرار عباسيان بسط يافت .
كيسانيه گروهي از شيعيان بودند كه محمد بن الحنيفه برادر ناتني حسين بن علي را امام چهارم مي شناختند . ولي اكثر شيعيان او را به امامت قبول نداشتند چون از فاطمه نبود . زيديه فرقه اي بودند كه زيد ابن علي برادر محمد باقر را به امامت قبول داشتند اماميه يعني آنانكه محمد باقر و جعفر صادق و اخلاف ايشان را به امامت قبول دارند .
پطروشفسكي مي گويد : شيعيان اماميه در زمان امام جعفر صادق از لحاظ معتقدات يكپارچه نبودند و هنوز غلات افراطي شيعه از ميان ايشان منشعب نگشته بود . يكي از نزديكان متعصب امام جعفر به نام ابوالخطاب در پرستش شخصيت امام به جايي رسيد كه شايع كرد امام تجسم آفريدگار است . ليكن بدين علت و عدم تحريف در دين ، امام ، ابوالخطاب را از خود دور ساخت . ابوالخطاب فرقه ويژه غلات شيعه را كه خطابيه نام داشتند ، تاسيس كرد . همچنين انشعاب ديگري كه به وجود آمد كساني بودند كه به هواخواهي پسران ارشد جعفر ، اسماعيل و عبدالله و محمد كه در صدد دفاع از حق امامت خويش بر آمده بودند ، برخواستند . از اين دسته ها فقط اسماعيليه به علت قوي بودن پايدار ماند گرچه اسماعيل پيش از پدر فوت كرد ولي طرفداران او محمد فرزند اسماعيل را به جانشيني بر گزيدند و تمامي اين گروهها با اماميت موسي كاظم ، مخالف بودند . در مورد امام زمان نيز اختلاف وجود دارد به صورتي كه تعدادي از شيعيان معتقدند كه به علت گناهان زياد مردم خداوند آنان را از وجود امام محروم كرده و عده اي ديگر معتقدند كه دنيا بي امام نمي شود و اگر امام ظاهر نيست پس مستور است و خدا حفظش مي كند و وي بطور نامرئي سر نوشت جماعت شيعه را اداره مي كند .
در مورد احاديث شيعه به علت متاخر تر بودن آنها نسبت به سني ها احتمال ساختگي بودن آنها افزون تر است يكي از گرد آورندگان حديث اماميه ، محمد بن الحسن قمي است و ديگري محمد بن يعقوب الكليني كه كتاب (الكافي في علم الدين) اثر اوست كه بيش از شانزده هزارحديث دارد كه بقول خودش 5072 حديث آن صحيح و باقي را با ديده شك بايد نگريست . ديگري ابن بابويه مي باشد كه كتاب وي (لايحضره الفقيه) حاوي 4500 حديث است .
از نظر شيعه زندگي به روش تقيه (تظاهر آميز) معني ندارد ولي در زمان سلجوقيان كه شيعيان تحت فشار سنيان قرار داشتند با تقيه زندگي مي كردند و تظاهر به سني بودن مي كردند . اين فشارها از اواسط قرن پنچم شروع گرديد و تا اواسط قرن هفتم ادامه داشت . دراين مدت تنها شيخ الطبرسي بعنوان دانشمند شيعي مطرح گرديد و كتاب (جامع الجوامع في تفسير القران) وي مطرح گرديد از جمله ديگر علماي شيعه مي توان به علامه حلي اشاره كرد . اساس اصول شيعه امامت مي باشد. خليفه سنيان داراي هيچ صفت قدسي نيست ولي شيعيان معتقدند امامانشان به سبب صفات شخصيتي كه خداوند در آنها نهاده وارث پيامبرند و داراي صفات ماوراي انساني مي باشند . عصمت صفت تمامي امامان مي باشد سنيان عصمت را فقط خاص محمد مي دانند . در مورد عصمت گروهي معتقدند كه معصومين و پيامبر از بدو تولد قادر به انجام خطا نبودند و گروهي ديگر معتقدند كه مي توانستند خطا بكنند ولي بعلت بينش خود اين كار را نمي كردند .
شيعيان معتقدند كه امامان بعلت اينكه نور الهي بدانها تابيده نمي توانند خطا بكنند و براي رسيدن نور به امامان از حضرت آدم شروع مي كند به عبدالمطلب به عبدالله به محمد به علي و به امامان ديگر نور تابيده و نوري هم به ابوطالب برادر عبدالله پدر پيامبر تابيده و اينها را كم و بيش منزه كرده است و از اين روش عصمت را استخراج مي كنند . شيعيان معتقدند امامان داراي علم لدني( علم غيب) بودند كه تاريخ تمامي جهان را در بر مي گيرد و معتقدند اين علم بر علي مكشوف گرديد و بر بقيه امامان نيز وراثتي منتقل گرديد . اين علم شامل معني باطني قرآن كه از نامحرمان مخفي است و همچنين درك اصرار طبيعت و تمامي وقايع از آدم تا روز قيامت را شامل مي شود . شيعيان به امامان خود هزارها معجزه نسبت مي دهند در حالي كه پيامبر خود معترف به عدم توانايي براي معجزه بود . (سوره اسري 93-92-91-90)فرقان 8-7 و حجر 7-6 انبيا 5-3 و 8-7 يونس آيه 20) قابل توجه است كه اسماعيليه نيز پس از مرگ امام هفتم يعني محمد بن اسمعيل امامان مستوري پيدا كردند و شيعيان نيز اين مسئله را بسط داده عصر غيبت را مطرح كردند . فكر رجعت امام مهدي با اميدهاي عامه مردم يعني فقيرترين قشرها چونكه باميد تحول زندگي مي كردند عجين شده بود. قابل به ذكر است كه در ايران تشيع بيشتر در روستاها مقبوليت يافته بود . بنا به گفته ياقوت در آغاز قرن هفتم در شهر كاشان كه يكي از مكانهاي اصلي شيعيان بوده است بزرگان هرروز به هنگام بامداد از دروازه شهر بيرون رفته اسب سفيد زين كرده و آراسته اي را با خود بيرون مي بردند تا چنانچه مهدي را كه هر لحظه انتظار ظهورش را مي كشيدند به ناگاه ظاهر شود و سوار آن گردد اما همواره از اين كه امام ظاهر نمي گردد افسوس مي خوردند . عده اي نيز معتقد بودند چون امام بهنگامي ظهور ميكند كه جهان پر از ظلم و جور است در نتيجه تا ميتوانستند ظلم ميكردند .
در مورد تفسير قرآن توسط شيعيان بويژه اماميه بر استدراك ايهامي قرآن استوار است . شيعيان عنوان سوره شانزدهم قران نحل را كه در يكي از آيات آن اشارت به زنبوران عسل دارد را به عنوان ايهامي به امامان علوي مي دانند از اين رو شيعيان به علي لقب امير زنبوران عسل را داده اند .
فقيهان و علماي سني زماني به اصحاب الحديث (فقط به قران و حديث تكيه كنند ) و زماني به اصحاب الراي (استنتاجات منطقي و راي شخصي ) تقسيم مي شدند . در شيعيان دو جريان پديد آمد يكي اخباري (فقط به قرآن و حديث تكيه كنند ) ديگري اصولي (قياس و اجماع را بر پايه احكام مجتهدان مي بستند ) . از نظر سنيان مجتهد تراز اول نمي تواند در اصول و فروع دين حكم بدهد ولي شيعيان بدان معتقد نيستند . شيعيان كنوني بايد سپاس گذار صفويان باشند كه باعث پيروزي شيعه در ايران گرديد . در زمان صفويان تمامي فرامين شاهان و هر اصلاحي كه در امور دولت به عمل مي آمده بايد به تصويب مجتهدان برسد . لازم به ذكر است كه شاه اسماعيل در راه استقرار شيعه در يك روز فقط بيست هزار نفر را در تبريز سر بريد .
از جمله موارد مندرج ديگر بر شيعه ازدواج موقت يا متعه يا صيغه مي باشد كه شيعه اماميه آن را جايز مي دانند ممكن است اين امر با رضاي طرفين براي مدت يك روز تا نود و نه سال منعقد گردد كه عملا اين صيغه يا متعه پرده استتاري بر روي فحشا مي باشد كه در دين محكوم است . در ميان عرب جاهليت نيز اين رسم بر قرار بوده است ولي محمد و عمر آن را لغو و منع كردند . شيعيان مي گويند اثبات نشده كه پيامبر صيغه را لغو كرده است . از لحاظ ثروتمندان ازدواج موقت وسيله اي است براي زير پا گذاشتن قانون شرع كه داشتن بيش از چهار زن عقدي را منع كرده و حال آنكه هر كس مي تواند در آن واحد دهها نفر را صيغه كند . صيغه زنها را مقيد مي كند ولي مردان را خير . حقوق شيعيان بيشتر شباهت به شافعي دارد .
به چند نمونه ديگر از حقوق (فقه ) اماميه اشاره مي گردد : شيعيان آزاد كردن بنده غير مسلمان را جايز نمي دانند مگر در برابر وجه نقد ، بچه بعد از طلاق نزد پدر ميماند ، شيعيان نه تنها كسي كه به پيامبر دشنام دهد بلكه هر كه به امامان نيز توهين كندخونش را حلال مي داند ، شيعيان معتقدند براي جهاد حكم مجتهد ضروري است . همچنين در زمان صفويه مقرر گرديد ابوبكر وعمر و عثمان را لعن كنند (تبري ) .
بررسي برخي از نظريات دانشمند حوزه آيت الله خميني :
خميني به عنوان يكي از بزرگترين مراجع تقليد در حوزه مطرح بوده است ، در اين قسمت با استمداد از كتاب تولد ديگر به تنوع نظريات اين فقيه مي پردازيم :
مشكل از آن جا آغاز مي گردد كه امام زمان دوازدهم درباره اصالت توقيعي به چهارمين رابط خود (علي بن محمد سمري نامه اي فرستاده و خبر داده كه بزودي خواهد مرد و خود امام به امر خدا به غيبت كبري خواهد رفت و در غياب او راويان حديث تا ظهور مجدد وي مورد مراجعه شيعيان خواهند بود . اين سند به امضا امام زمان مي باشد (روايت) ولي كسي آن را نديده است . مشكل نيز بر سر مراجعه به راويان حديث مي باشد .
خميني در كتاب كشف السرار مي گويد : مجتهدين اصولا خواهان ولايت و حكومت نيستند و حدودي براي خود تعيين مي كنند . فقط فتوي و قضاوت و دخالت در حفظ مال صغير و …. بعدا مينويسد : معني اينكه مردم در زمان غيبت امام در تمام امورشان رجوع كنند به راويان حديث اينست كه از آنها اطاعت كنند . چه امام آنها را حجت و جانشين خويش كرده و رد آنها يعني رد امام و خدا در جايي ديگر ميگويد : اجراي تمام قوانين مربوط به حكومت بعهده فقهاست يعني پاسداري از حدود و ثغور مسلمانان و اجراي حدود و…
وي مي گويد : فقها جانشينان امام و پيامبر هستند همانطور كه پيامبر جانشين خدا ست حجت الله كسي است كه خداوند او را براي انجام امور مقرر فرموده و فقها نيز از طرف خدا حجت بر مردم هستند . براي درك اين مطلب ميگويد وقتي كه فرد لايقي كه داراي دو خصلت علم به قانون و عدالت باشد بپاخيزد و تشكيل حكومت دهد او همان ولايت پيامبر را دارد و بر همه واجب است كه از او پيروي كنند و مخالفان آن مخالف خدا ميباشند.
روح الله خميني در كشف الاسرار مي گويد : فقها و مجتهدين هيچوقت نه تنها با اساس سلطنت مخالفت نكرده اند بلكه بسياري از علماي عالي مقام با سلاطين همراهي كرده اند .آنها كه ميگويند اسلام با سلطنت مخالف است نيت فتنه انگيزي دارند و ميخواهند دولت را به آنها بد بين كنند. ولي بعدا ميگويد سلطنت اصلي ست كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده و خداوند امر فرموده است كه مردم به سلاطين كافر شوند بدين جهت فقها و علما هميشه بر سلاطين اعراض نموده اند .
در نوفل لوشاتو مي گويد : شخصا هيچ نقشي را در اداره امور مملكت بعهده نخواهد گرفت و تنها به نقش ارشادي اكتفا خواهد كرد . ولي در عمل بر مسند رهبري نشست و تمام قوا را نيز زير مجموعه خود كرد .
در نوفل لوشاتو گفت : در ايران اسلامي روحانيون خود هيچيك از مناسب حكومتي را عهده دار نخواهند شد و داراي نقش ارشادي خواهند بود . ولي در عمل اينگونه نشد .در نوفل لوشاتو گفت : دولت اسلامي كاملا دموكراتيك خواهد بود. همه نهادهاي فشار و اختناق از ميان خواهد رفت همه آزادانه ابراز عقيده خواهند كرد تشكيل احزاب حتي كمونيستي مجاز خواهد بود و….
به هنگام بازگشت به ايران در ماه اول گفت :به اينهايي كه از دموكراسي حرف ميزنند گوش ندهيد. اينها با اسلام مخالفند . هر كس صحبت از جمهوري دموكراتيك كند دشمن اسلام است. ما قلم هاي مسموم آنهايي را كه صحبت ملي و دموكراتيك و اينها را ميكنند مي شكنيم.
در نوفل لوشاتو قول داد كه در حكومت اسلامي هر فردي در دادن و يا ندادن راي آزاد خواهد بود و رأي او هر چه باشد محترم خواهد بود ولي به هنگام رفراندوم 1358 اخطار كرد كه ما همه اينهايي را كه به جمهوري اسلامي رأي ندادند يا انتخابات را تحريم كردند منافق ميدانيم و طوري سركوبشان ميكنيم كه از اين مفسدان اثري نماند.
در نوفل لوشاتو گفت: در ايران اسلامي حقوق هر متهمي در طول دادرسي بطور كامل رعايت ميگردد و امكانات قانوني براي وي مهيا خواهد بود . ولي در تهران فتوي داد كه اينهايي كه در بازداشتند (مقامات عالي رتبه رژيم پيشين ) متهم نيستند بلكه مجرمند . فقط بايد هويتشان را ثابت كرد و بعد از آن همه آنها را كشت . اصلا احتياج به محاكمه نيست و هيچگونه ترحمي هم ندارد ما معتقديم مجرم اصولا محاكمه ندارد و بايد او را كشت .
در بدو ورود به ايران گفت : فقط به اين دلخوش نباشيد كه ما برايتان مسكن مي سازيم آب و برق را براي مستمندان مجاني ميكنيم اتوبوس را براي مستمندان مجاني ميكنيم البته اين كار را ميكنيم اما به اين دلخوش نباشيد. ماهمانطور كه دنياتان را آباد ميكنيم آخرتتان را هم آباد ميكنيم . واندكي بعد از آن به مناسبت سال نو اعلاميه داد كه به زودي همه مردم ايران صاحب خانه و مسكن شخصي خواهند گرديد . بعدا گفت هي مي گوييد كمبود است ، هست كه هست بياييم نواميس خود را، اسلام خود را به خطر بيندازيم كه گوشت گران است و ميوه گران است و مردم ناراضي هستند؟ بياييم همه زحمتهاي انبيا را به باد فنا بدهيم؟ چرا آدم نمي شويد؟
درپيام چهارمين سالگرد جمهوري اسلامي گفت: خداوند تعالي عنايات خاصه غيبيه خودش رابر شما ارزاني فرموده اگر از وضعي كه الان داريد شكرگزار نباشيد خوف آن دارم كه خداوند قهار بر شما غضب نمايد و خداي نخواسته تر و خشك با هم بسوزند و راه گريزي هم برايتان نباشد.
در1361 در منشور هشت ماده اي فتوا داد كه كسي حق ندارد بر ديگران جاسوسي نمايد زيرا قرآن ميفرمايد بعضي از اهل ايمان بر بعضي ديگر جاسوسي نكنند ولي هم او در پاييز همان سال به دانش آموزان عزيز پيام فرستاد كه معلمين خود را زير نظر بگيريد و انحرافات آنها را به مسؤلان امنيتي گزارش دهيد و از معلمان نيز خواست كه كارهاي مشكوك شاگردان و اولياي آنها را به همين مسؤلان گزارش دهند.
در زمان حجت الاسلام طي تلگرافي به شاه گفته بود : دولت در صدد است در انجمنهاي ايالتي و ولايتي به زنها حق رأي بدهد و اين بر خلاف شرع مبين و موجب نگراني علما و عامه مسلمين است و در نوروز سال 1342 بنام روحانيت قم اعلاميه داد كه : دستگاه حاكمه ايران به احكام مقدسه اسلام و قرآن تجاوز كرده و مي خواهد تساوي حقوق زن و مرد را تصويب كند. ولي او در مقام ولايت فقيه از زنان عضو ولايت فقيه خواست كه با رفتن خود به سر صندوقهاي انتخابات و دادن آراء هر چه بيشتر وظيفه اسلاميشان را انجام دهند تا توطئه دشمن خنثي گردد .
در هر صورت از اين قبيل مسائل بسيار زياد مي باشد و ميتوانيد در كتاب دكتر شجاء الدين به تفصيل آنها را مورد مطالعه قرار دهيد . هدف اينجانب در بيان كردن اين نظريات اشاره بدين مطلب بوده است كه در پرورش فقيهان شيعي به يك مثال عملي ملموس اشاره كرده باشم. بدانيم كه اگر آقاي X از حوزه چنانچه نظري در پيرامون مسائل اسلامي بيان ميدارد هيچگاه بر ضد اسلام نخواهد بود چون حوزه اسلامي است نه حوزه بي طرفي . اگر عامل اسلام از حوزه گرفته شود كلا اين نهاد معدوم ميگردد. حال چگونه نهادي مي تواند تيشه بر ريشه خود زند حال آنكه آن نهاد داراي تفرقه هاي اساسي در اصول با همتايان خود ميباشد. پس حرف آنها فقط يك نظر يكطرفه مي باشد كه فقط به درد يك بار خواندن ميخورد .
بررسي علمي فقه :
پيش استاد اصولي هم اصول
خواند آن شاگرد جست با حصول
پيش استاد فقيه آن فقه خوان
فقه خواند ، ني اصول اندر بيان (مولوي)
يكي از رشته هاي علوم ديني كه بويژه ايرانيان در پيدايش و تنظيم آن نقش مهمي داشته اند اصول فقه نام داردكه تا حدي با علم موسوم به Casuistique قرون وسطايي در نزد الهيون مسيحي شباهت دارد(دسته دوم بودن فقه و پيدايش آن به هنگام بروز اشكالات در اديان بديهي مي نمايد در اسلام بصورت فقه در مسيحيت كازوئيستيك) . كازوئيستيك از ريشه casus به معني مورد ميباشد ، مجموعه اي از موارد عملي است كه بتواند كار قضاوت را در موارد مبهم و يا به اصطلاح مبهم آشكار سازد (آجيل مشكل گشا يا مشكل ساز دين).
در كازوئيستيك آن صفات و مختصاتي را كه براي يك سلسله از موارد شاخص مي بوده به انتزاع گذاشته مي شد كه نظير عملي آن در اصول فقه نيز موجود است. در عين حال كازوئيستيك را آ ن بخشي از اخلاقيات مسيحي مي دانسته اند كه با دقت ، تمام موارد اجرا شرايع الهي را در كليه جزئيات متصوره و حالات محتمله روشن مي ساخته است . اين قاعده تراشي ها بعنوان يك معضل بزرگ براي رگلمان بندي اعمال مومنين براي مفلوج نگه داشتن اراده و ابتكار آنها استفاده مي شده است . كازوئيستيك به معني اسلوب توجيه با اتكا تعميمي از موارد نظير و اين درست همان وظيفه اصول فقه است . بعدها كازوئيستيسك بمعني موشكافي هاي زائد و غير لازم بكار رفته است چنانكه شاعر بزرگ ما حكيم ناصر خسروعلوي نيز در مورد علم فقه ميگويد :
فقه است مر آن بيهده سوي شما نام
كان را همي از جهل شب و روز بخائيد
اصول فقه به اصطلاح نوعي منطق من درآوردي مذهبي است كه هدف بانيان آن (فقها) با مانور بر روي شرع ، به احكام تازه متولد شده در دين مي پرداختند حال با اجتهاد يا بدون آن .
آنها مي گفتند موضوع اصول «ادله كلي شرعي » است و به كمك اين ادله كليه مي توان در مورد چگونگي استنباط احكام شرعيه قضاوت كرد و گفت كه اين استنباط صحيح است يا سقيم . در قرن پنجم كتابهاي زيادي در اين باب نوشته شد از آن جمله اصول الفقه اثر يك فقيه حنفي به نام فخر الاسلام بزودي ، الوصول الي العلم الاصول (بيضاوي) ، تهذيب و نهايه (حلي ) و همچنين اصول كافي (كليني) و غيره.علما ديگر شيعي ديگر به تأليف مستقل كم پرداخته اند و به تدريس كتب قبلي پرداخته اند.
مبارزه اصولي و اخلاقي در شيعه ، مبارزه بين آن فقهايي بود كه حكم بر قواعد منطقي را مجاز مي دانستند و آن فقهايي كه قشري بودند و جز آيات قرآن و احاديث نبوي و احاديث ماثوره از ائمه ، هيچ چيز ديگري را قابل وثوق نمي شمردند . فقهاي شيعه از جهت قانونگذاري سه دوره را از هم متمايز مي كنند : دوران حضور و صدور يعني هنگامي كه پيامبر زنده بود و قانونگذاري مي كرد ، دوران بعد دوران غيبت پيامبر اسلام و ائمه شيعه مي باشد كه بايد از راه استنباط از روي احكام موجود (تفقه) و نتيجه گيري از آنها (تفريع ) حكم گردد ، دوران سوم ظهور مهدي است كه خود مهدي قوانين را وضع مي كند ؟ (در اين سه دوران دوران دوم كه دوران رجوع به فقها مي باشد خيلي طولاني است و موجب بقا فقها مي گردد ) .
در دوران فقاهتي گاه بايد حكم امضائي صادر كرد (فقها) يعني آنچه كه در گذشته بود تائيد نمود و گاهي حكم تاسيسي يعني بايد حكم جديد الولده اي به عرصه وقوع بپيوندد . وظيفه فقه آن بود كه احكام تشريعي ، تفريعي ، تاسيسي و امضايي را مدون كند و مسائل فقهي و حالات متنوع اجراي دستور شارع را بيان دارد .
ولي وظيفه اصول آن شد كه قواعد كلي را بدست دهد و قانونمدي هاي كلي احكام فقهي را از جهت مثلا منطقي تنظيم كند تا اگر قرار شد فقيه حكم تأسيس بي سابقه اي بدهد ، يعني تفريع تازه اي بكند و تنوع جديدي بياورد و به تفقه جديدي دست زند ، بداند كه بر چه مبناي دست به اين كار مي زند و صرفنظر از كتاب و سنت و اجماع و راي و قياس ، اصول نيز وارد گود شده و پايه احكام را محكم كند .
بدين اشاره مي كنم كه در قرآن آياتي واضح وجود دارد كه بقول اصوليون ( قدر جامع بين نص و ظاهر) وجود دارد و معناي آن روشن است ( محكمات ) . آيات مبهمي نيز وجود دارد كه بقول اصوليون (قدر جامع بين مجمل و مسئول ) است و معني آن احتياج به تأويل و تفسير دارد .
گاه در قرآن نص و متن با محتوي آن يا به اصطلاح منطوق با مفهوم با مدلول تطابق نمي كند . در مورد احاديث مي توان به دو نوع حديث مسند (ارتباط تا پيامبر يا معصوم واضع است ) و حديث مرسل (روايت شدن از فلان كس بدون سلسل ارتباطي) اشاره كرد از قواعد اصول به مبحث تعليق حكم ، قاعده استصحاب ، استحسان اشاره مي كنيم و بدان نمي پردازيم .
در اين قسمت بررسي علمي پديده دين و فقه تا حدودي اشاره شد .
نتيجه گيري :
يك پندار بوجود آمد (دين) و بر آن پندارهاي متعدد(اقسام برداشتهاي فقهي) مستقر گرديد و تا به ناكجا آباد ادامه يافت . بماند كه در آيات قرآن وضوح عيان نمي باشد و در احاديث هم مشكل وجود دارد و تشخيص ثواب از ناثواب را بر عهده يك انسان خطا كار گذاشتند . اگر بر استنباط يك حكم، فقيهي با عيال خود دعوا كرده باشد ما را به كجا خواهد برد . در بين فقها و روشهاي آنها نيز يك اتفاق نظر وجود ندارد هر چند كه اجماع هم باشد .
اختلاف در نحوه برداشت آيات ، احاديث ، اختلاف در راه و روش ، حال يك برداشت با اطمينان شما از فلان آيه قرآن يا فلان روايت بر چه روشي استوار است چه مقدار ذهنيت هاي پيشين شما در آن دخيل است ، آيا مي توانيد اصولا قبول كنيد پيامبر هم اشتباه ميكند ، قرآن هم مي تواند اشتباه داشته باشد مسلما مي گوئيد خير . با اقبال پيشين يك مطلب در صدد به ثبوت رساندن آن كاري جاهلانه است چون قبل از اثبات مقبول افتاده حال آنكه براي پذيرش يك مطلب بايد ابتدا اثبات گردد نه اينكه ابتدا قبول گردد . كسي كه وارد حوزه و فقه و غيره مي گردد كه نمي تواند مسلمان نباشد .شاكر صفويان باشيد كه باعث ابقاء شيعه در ايران و تداوم شما گرديدند .
هدف اينجانب در اين مطالب صرف آشنايي با تاريخ شيعه و تشكل هاي فقهي و غيره بوده است بدانيد كه حوزويان در كشور ايران اسلامي در تمامي امور بصورت مستقيم و غير مستقيم دخيلند . اگر بخواهيد مثلا يك مجوز براي نشريه بگيريد آن جمعي كه بايد به شما چنين اجازه اي دهد داراي نماينه اي از حوزه مي باشد . در اين سيكل تاريخي ديديم كه چقدر تفرقه در تمامي ادوار حاكم بر آنها بوده است . با اهميت كردن مسائل بسيار مسخره اي كه حتي بذهن كسي خطور نمي كند از جمله وظايف اين فقهاي عاليقدر مي باشد مثل اينكه اگر با پاي چپ وارد مستراع شويد بهتر است يا پاي راست يا اگر سگي در يك نمكزار افتاد در چه صورت مي توان از آن نمك استفاده كرد و يا اگر پسر خواهر كه در اثر زلزله از طبقه فوقاني بر روي طبقه پائين افتاده و بر حسب تصادف بر روي خاله خويش بيافتد و آنچه نبايد بشود اتفاق افتد و يا احكام در باب جماع با حيوانات و غيره آيا اين ادركات از قرآن و حديث و تاريخ اسلام و … مي باشد اگر متعلق به آنهاست كه به بي هويت بودن اصل آن مي توان پي برد . ديديم كه دانشمند حوزه در فرمايشات خود دچار چه تناقض گويي بوده است آيا با چنين فكري مي توان به احكام صادره وي استنداد كرد .كتاب قرآن و علوم روز نوشته جواد افتخاريان ليست مسبوطي از احاديث و روايات را در بر دارد كه به مسائلي گوناگون كه ممكن است حتي در خواب هم براي انسان پيش نيايد اشاره مي كند (بغير از رسالات آيات عظام).
موفق باشيد
بابي كوهي
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home