آنالیتیک

تحلیلی بر معارف از نوع سنتی اش

My Photo
Name:
Location: Iran

Saturday, February 07, 2009

مختصری در باب فقه

يكي از رشته هاي علوم ديني كه بويژه ايرانيان در پيدايش و تنظيم آن نقش مهمي داشته اند فقه نام داشته كه تا حدي با علم کازوئیستیک موسوم به قرون وسطايي در نزد الهيون مسيحي شباهت دارد( پيدايش آن به هنگام بروز اشكالات در اديان بديهي مي نمايد در اسلام بصورت فقه در مسيحيت كازوئيستيك) . كازوئيستيك از ريشه کلمه (کاز) به معني مورد یا علت بوده و منظور مجموعه اي از موارد عملي است كه بتواند كار قضاوت را در موارد مبهم دینی مشخص سازد
در كازوئيستيك آن صفات و مشخصاتي كه براي يك سلسله از موارد شاخص بوده به انتزاع گذاشته شده كه نظير عملي آن در اصول فقه نيز موجود است. در عين حال كازوئيستيك آن بخش از اخلاقيات مسيحي است كه با دقت ، تمام موارد اجرا شرايع الهي را در كليه جزئيات متصوره و حالات محتمله روشن مي سازد. اين قاعده و دلیل تراشي ها بعنوان به نوعی عوام را از تفکر به بسیاری از امور بازداشته و آنها را به مولف آن وابسته و متصل می کند به دیگر معنی قدرت فکر را از مقلدین عود می گیرد. كازوئيستيك به معني روش توجيه با اتكا و تعميم به موارد مشابه حاصل شده که اين درست همان وظيفه اصول فقه است . بعدها كازوئيستيسك بمعني موشكافي هاي زائد و غير لازم بكار رفته است چنانكه شاعر بزرگ ما حكيم ناصر خسروعلوي نيز در مورد علم فقه ميگويد
فقه است مر آن بيهده سوي شما نام
كان را همي از جهل شب و روز بخائيد
اصول فقه به اصطلاح نوعي منطق ساخته و پرداخته مذهبي است كه هدف بانيان آن (فقها) با مانور بر روي شرع ، احكام تازه متولد شده ای را ارائه کرده که معمولاَ با درجه اجتهاد مولف همراه است
در فقه موضوع اصول «ادله كلي شرعي » است و به كمك اين ادله كليه مي توان در مورد چگونگي استنباط احكام شرعيه قضاوت كرده و در مورد درست یا نادرست بودن ابراز نظر کرد. در قرن پنجم كتابهاي زيادي در اين باب نوشته شد از آن جمله اصول الفقه اثر يك فقيه حنفي به نام فخر الاسلام بزدودي ، الوصول الي العلم الاصول (بيضاوي) ، تهذيب و نهايه (حلي ) و همچنين اصول كافي (كليني) و غيره.علما ديگر شيعي ديگر به تأليف مستقل كم پرداخته اند و به تدريس كتب قبلي پرداخته اند.
مبارزه اصولي و اخلاقي در شيعه ، مبارزه بين آن فقهايي بود كه حكم بر قواعد منطقي را مجاز مي دانستند و آن فقهايي كه قشري بودند و جز آيات قرآن و احاديث نبوي و احاديث ماثوره از ائمه ، هيچ چيز ديگري را قابل وثوق نمي شمردند . فقهاي شيعه از جهت قانونگذاري سه دوره را از هم متمايز مي كنند : دوران حضور و صدور يعني هنگامي كه پيامبر زنده بود و قانونگذاري مي كرد ، دوران بعد دوران غيبت پيامبر اسلام و ائمه شيعه بوده كه می بایستی از راه استنباط از روي احكام موجود (تفقه) و نتيجه گيري از آنها (تفريع ) حكم گردد ، دوران سوم ظهور امام غایب مهدي است كه خودش قوانين را وضع مي كند
در دوران فقاهتي یعنی در دوران غیبت گاه بايد حكم امضائي صادر كرد (فقها) يعني آنچه كه در گذشته بود تائيد نمود و گاهي حكم تاسيسي يعني بايد حكم جديدی ابداع گردد . وظيفه فقه آن بود كه احكام تشريعي ، تفريعي ، تاسيسي و امضايي را مدون كند و مسائل فقهي و حالات متنوع اجراي دستور شارع را بيان دارد .
ولي وظيفه اصول آن شد كه قواعد كلي را بدست دهد و قانونمدي هاي كلي احكام فقهي را از جهت مثلا منطقي تنظيم كند تا اگر قرار شد فقيه حكم تأسيس بي سابقه اي بدهد ، يعني تفريع تازه اي بكند و تنوع جديدي بياورد و به تفقه جديدي دست زند ، بداند كه بر چه مبناي دست به اين كار مي زند و صرفنظر از كتاب و سنت و اجماع و راي و قياس ، اصول نيز وارد گود شده و پايه احكام را محكم كند .
در قرآن آياتي واضح وجود دارد كه بقول اصوليون ( قدر جامع بين نص و ظاهر) وجود دارد و معناي آن روشن است ( محكمات ) . آيات مبهمي نيز وجود دارد كه بقول اصوليون (قدر جامع بين مجمل و مسئول ) است و معني آن احتياج به تأويل و تفسير دارد .
گاه در قرآن نص و متن با محتوي آن يا به اصطلاح منطوق با مفهوم با مدلول تطابق نمي كند و همچنین در مورد احاديث مي توان به دو نوع حديث مسند (ارتباط تا پيامبر يا معصوم واضع است ) و حديث مرسل (روايت شدن از فلان كس بدون سلسل ارتباطي) اشاره كرد