به نام آزادی و دموکراسی
برای مردم ما که با پدیده ای به نام انقلاب کاملا آشنایند ، تامل و تعمق در انقلابات امروزه در کشورهایی چون لیبی و مصر می تواند پیام بزرگی به همراه داشته باشد. من همیشه فکر می کردم که فقط ما هستیم که به دنبال انقلاب بوده و طبع ناآرام داریم ولی جریانات اخیر مهر باطلی بر باور من زد و چون طبعا آدمی نیستم که بخواهم مسئله ای را در جهت باورهای خود توجیه کنم می پذیرم که فکر من نشان از کم تجربگی تاریخی من بوده است
مسئله ای درخور توجه اینکه مردمان منقلب به دنبال سرنگونی سردمداران کنونی بوده بدون اینکه ایده و الگوی درستی از آینده بعد از آن ترسیم کرده باشند. صرفا همانند یک آتشی که در یک نقطه شروع می شود و همه را در بر می گیرد. در اینجا باید متذکر شوم که انتقاداتی که در آثار اندیشمندانی چون دکتر شفا نسبت به حضور مردم ایران در سال 57 در خیابانها و عواقب آن را وارد نمی دانم چون اصولا از بطن انقلاب نمی توان به دنبال منطق خرامان گشت و جریانات امروز دنیای اعراب بیانگر این نکته است. بنابراین اگر به دیده تحسین به آن افرادی که در سال 57 به خیابانها آمدند ننگرم، تحقیرشان هم نخواهم کرد. این خصلت انقلاب هست و حتی این تعویض حکومتها هم هیچ دلیلی بر بهتر یا بدتر شدن وضعیت قبل را ندارد. معمولا در حالت خوشبینانه انقلابها همان شکل حکومت قبلی خود را در قالب های جدیدتر بنا می کنند
مشکلی که به نظرم جدید بوده و جای تامل دارد اینکه تمامی این حرکتها به دنبال سرنگونی یک دیکتاتور بوده و خواهان دموکراسی هستند. آنچه که از دموکراسی تفهیم می شود وضع کنونی جهان غرب است. این وضع کنونی که خود از دل تنش ها و جنگهای متفاوتی در جهان غرب برخاسته است، به عنوان الگویی برای انقلابیون مطرح است که به دنبال محقق کردن آن هستند. مشکل در اینجاست که آیا ما می توانیم دموکراسی غربی را به عنوان یک محصول و یا ایده آل گرفته و مصرف کنیم؟ آیا برای ما قابل هضم است ؟ نمی توانم به راحتی به این سئوال بلی یا خیر بگویم
قشر پیشتاز در جامعه که تحصیلکردگان و دانشگاهیان هستند همیشه می بایست مد نظر قرار گیرد. اگر این قشر باری به هر جهت باشند یا جهت و سمت و سوی مشخصی نداشته باشند نمی توان انتظار داشت که محصول یک انقلاب بهتر از قبل از آن باشد
ولی اینکه چرا ما اینقدر دست به تحقیر خود می زنیم هم نکته ای جالب است به گونه ای که هیچ خطایی را بر نمی تابیم گویی که همه ملتها درست اند و ما غرق در خطا و اشتباه ایم. دیدگاه مطلق نگری در ذهن های ما ایده آلهایی را به وجود آورده که دست نیافتنی اند و تمامی قضاوات ما هم بر آن اساس شکل گرفته است به همین خاطر کوچکترین اشتباه یا حتی یک حرکت طبیعی در ذهن ما بسان گناه کبیره می نماید و شروع به تحقیر خود و دیگران می کنیم