آنالیتیک

تحلیلی بر معارف از نوع سنتی اش

My Photo
Name:
Location: Iran

Monday, March 15, 2010

روشنفکر دینی

روشنفکر به کسی اطلاق می گردد که به نوعی سنتهای اخلاف(پیشینیان) را در نوردیده و به دنبال نگاهی نو در مسائل هست . مهمترین مسئولیت روشنفکر آن بایاس یا بی طرف بودن وی هست . روشنفکری که تعلق خاطر به جریانی خاص داشته باشد اصولا عینکی از ایدئولوژی های رنگارنگ ، سیاهی ها و روشنی ها و خوبی ها و بدی ها به چشم دارد و قادر نیست که وظیفه خود را به عنوان یک انسان حقیقت جو و عالم انجام دهد یعنی اصلا روشنفکر نیست بلکه فقط اسم آنرا یدک می کشد. از طرفی دیگر روشنفکر می بایستی تعلق خاطر به یافتن حقیقتی علمی را به عنوان انگیزه ای که درک و کشف آن بسیار مسرت بخش است ، داشته باشد
به همین منوال ، در تعریف جریان روشنفکری دینی می بایست اذعان کرد: جریانی که همیشه به دنبال آشتی دادن سنت و مدرنیته بوده و باور داشته که این امر تحقق یافتنی است و یا بدون در نظر گرفتن اینکه آیا چنین چیزی تحقق یافتنی هست یا خیر به قبض و بسط تئوریک شریعت خود می پرداخته است. این جریان که خواسته یا نا خواسته متعهد به حفظ دینداری (هرچند با جامه ای مدرن تر) ، با کمک برداشت از الگوهای غربی و مدرن بوده و هست در اصل با روشی معکوس این کار را انجام می دهد به این صورت : در غرب در طول سالیان متمادی دین زدایی(تبدیل شدن دین به یک امر شخصی) به واسطه بالا رفتن درک و آگاهی عمومی در اثر پیشرفت علم ارتقا یافت و حساسیت دینی حداقل گشت . در تاریخ همواره دین وسیله ای بود در دست  افرادی که از آن به عنوان قدرت برای اهداف خود استفاده می کردند و عملا هر چیزی که با آن سازگار نبود را از بین می بردند. کم کم با کار دانشمندان در حوزه های گوناگون و دستیابی به آگاهی ، نقش دین در زندگی به عنوان عامل تعیین کننده تضعیف شد و تبدیل به یک عامل شخصی گردید. دانشمندانی مثل گالیله و داروین کسانی بودند که جبر حکومت و فرهنگ دینی را لمس کرده دچار لعن و نفرین شدند و تا پای چوبه دار هم رفتند
روشنفکر دینی چه می خواهد یا چه بلد است ؟ این قشر از طرفی پیشرفتهای خیره کننده و انکار ناپذیرعلم را می بینند و از طرفی هم نگاهی به درونیات ، مسلک ، مرام و دینشان می اندازند که جزو لاینفک زندگی آنهاست . در تقابل این دو مقوله گاها متضاد و در غیبت روشنفکر به معنی واقعی کلمه ، روشنفکر دینی متولد می شود. این قشر معمولا در بسترهای دین مدار پرورش یافته و جایگاه خود را از باورهای دینی و دین کسب می کند تا جاییکه توانایی نگریستن به دنیا بدون عینک دین مداری را ندارد. این قشر به خاطر تعلق خاطرش به دین محوری و به خاطر شرایط اجتماعی نامناسب با آن دین ایده آلی که در ذهن می پروراند،اعم از جامعه دیکتاتوری دینی یا دیکتاتوری بی توجه به دین،  به دنبال مسلط کردن نودین و برداشت جدید خود از دین به عنوان یک پیش فرض و یک حقیقت بر تمامی امور را دارد . به عنوان مثال همین روشنفکرنماها هم اکنون هم تبیین خلقت انسان بر روی کره خاکی و تکامل آن راه خود را می روند و علم را دور می زنند . اخیرا در فکاهی های این روشنفکر نماها به این نکته برخوردم که اذعان کرده بود : حتی اگر انسان از نسل میمون هم باشد ، روح انسانی با روح حیوانی فرق دارد . به این معنی که اینجا هم پایشان در گیر تفسیر بر مبنای دین است
البته این شاید تنها مشکل این روشنفکرنماها نباشد یعنی اگر روشنفکر واقعی در جامعه ما وجود داشته باشد و البته قدرت عرض اندام داشته باشد به نظر من این حباب ها اتوماتیک از بین خواهند رفت ولی شاید آن روشنفکرهای به اصطلاح واقعی  هم یا وجود ندارند یا به دنبال امرار معاشند و یا درگیر ایدئولوژی های دیگری اند که آنها هم به نوعی برگرفته از مسلکهای مشابه با روش مذهبی هست . این به اصطلاح روشنفکرهای دینی حتی در درون خود هم یک اجماع نظر ندارند یعنی عبدالکریم سروش یک چیز می گوید محسن کدیور یک چیز دیگر ولی آنچه که اینها را در یک جرگه قرار داده همانست که از کشور گریخته اند. به دیگر بیان آنچه که به اینها اجازه وجود داده همان جامعه دیکتاتوری دینی است ولا غیر ؟ اینها هم که خود از پایه گذاران این جامعه بوده اند ، و از طرفی به اشتباه خود هم معترف نیستند ، به دنبال آن ایده آل تحقق نیافتنی می گردند که یکبار ما را به دیکتاتوری دینی رساند و دگر بار به ناکجاآباد. اینها به هدف خود ایمان دارند و معتقدند که هدف اصلی و راستین آنها(ایده آلشان) چیزی غیر از جامعه دیکتاتوری فعلی بوده و اگر چنین شده به خاطر پیمودن راه اشتباه است نه اینکه هدف غلط بوده است فلذا اکنون سعی در باز خوانی افکار و عقاید و رفتارهای خود دارند . یک دیندار یعنی همین یعنی باور دارد که پیامبرش ، کتاب مقدسش حقیقت است و اگر خطایی می بیند به آن حقایق نسبت نمی دهد که ایراد را در خود می یابد
نهایتا به نظر من در حوزه روشنفکری ، روشنفکر دینی ، و حتی روشنفکری ضد دینی هم  سطحی ترین قشری هست که می تواند وجود داشته باشد به چند دلیل خاص
اول هویت مستقلی ندارند و هر چه دارند اعم از محبوبیت ، نفرت ، شهرت ، افتخار ، دوست و دشمن از برخورد و نگرش خود نسبت به دین هست بنابراین ، دین گرایی یا دین ستیزی پایه زندگی آنها شده است
دوم همانند مفسرین کتاب و سنت در برخورد با دین ، همان روش را نسبت به جامعه یا ایدئولوژی خود انجام می دهند با بهره مندی از ابزار مدرن والهام از مدرنیته
سوم اکثر اینها در فاجعه کنونی کشور سهیم بوده اند و به نوعی احساس گناه می کنند و برای همین می خواهند جبران مافات کرده باشند
چهارم اکثر مدعیان روشنفکری دینی در خانواده های مذهبی رشد کرده اند و نسبت به دین و دین گرایی تعهد و تعلق دارند. در نتیجه دین مداری را همانند طفل خود فرض می کنند که باید آنرا به بهترین شکل ممکن تربیت کرده و شکلی قابل قبول و موجه به آن بدهند تا تحسین همگان را برانگیزد بلکه همه به آن بگرایند

Friday, March 12, 2010

احمدی جان

به عکس بسیاری که احمدی نژاد را آدمی دروغ گو می پندارند ، من چنین اعتقادی ندارم . البته نه اینکه بگویم که احمدی جان از صدیقین است بلکه منظور من ریشه یابی این نوع برخورد است . اگر کمی به عقب تر برگردیم یعنی همان زمانی که احمدی جان شهردار تهران بود و با نگاهی به مصاحبه های آن دوره حضرت در می یابیم که نوع برخوردش با بعد ریاست جمهوریش همخوانی دارد. فی المثل همه به خاطر دارند که در رقابت با رفسنجانی، احمدی جان مدعی شد که مشکل کشور ما ظاهر جوانها نبوده و سلایق مختلف وجود دارد . در دور اول ریاست جمهوری احمدی جان شبنامه هایی پخش می شد که انصار حزب الله دندان تیز کرده و چنانچه احمدی نژاد انتخاب شود فهکذا . ولی به هر صورت کسی اعتنا نکرد و به لج رفسنجانی به احمدی جان رای دادند .
از موضوع دور نشویم این نوع برخورد احمدی نه از سر دروغگویی وی که نشان از یک بیماری روانی خاص دارد. اگر دقت کرده باشید بسیاری از مطالب مشخص را احمدی تکذیب می کند هر چند که آنها بسیار هم واضح باشند . پرواضح ترین آن ملاقات با جوادی آملی هست که انکار می کرد . احمدی به همان راحتی که در سازمان ملل هاله می بیند به همان آسانی هم فراموش می کند این یک نوع بیمری روانی است . شخصیتی دارد که بر اساس توهم و خیال پردازی شکل گرفته و به راحتی تایید و تکذیب می کند بدون آنکه خم بر ابرو بیاورد . به دیگر بیان یکی تعمداَ دروغ می گوید و آندیگری سهواَ بین این دو تفاوت بسیار است . مثل کسی که شب ادراری دارد و غیر عمدی ادرار می کند و آندیگری به عمد.
یکی از بستگان ما دقیقا یک همچنین مرضی دارد به اینصورت که به عادت و غیر ارادی خالی بندی می کند و نمی تواند جلوی خود را بگیرد و حتی وقتی به وی متذکر هم می شویم نه قبول می کند و نه از کار خود دست برمی دارد . از قضا این وابسته ما ، به احمدی نژاد نزدیک است به خاطر نوع کارش . یعنی از وقتی که احمدی نژاد بر سر کار آمده دیدم که این بنده خدا که تا دیروز مشروب خوار بود امروز به نماز خوان درجه یک تبدیل شده است .
اعتقاد زیادی به امام زمان هم نشان از تخیلات وی دارد که منتظر هست در این منطقه ها اتفاقات بزرگی رخ دهد یعنی آقا ظهور کند .